تنگسیر

عمومی - شعر - حقوقی

تنگسیر

عمومی - شعر - حقوقی

بیاد علی اسماعیل زاده

بر حسب عادت هر روزه ام به همه همکاران جهت صبح بخیر سر زدم وارد یکی ار اتاقها که شدم

رد پای اشکهای سرازیر شده و نشده مشخص بود که حالی دگرگون دارد و من یادم رفته بود که امروز پنچشنبه هست و او شوق دیدار یار دارد و یار منتظر آمدن او

اما چه دیداری ، دیداری با سنگ و حرفهای گفته و نگفته و چه لذت بخش است دیداری برای اینگونگان 

 

علی اسماعیل زاده دست خوبمان زود گاهی است که از میانمان رخت بر بسته که همیشه مثل همکار و دوست در کنارمان بود و آن لبخند های همیشگی اش حک شده ذهنمان گردیده

ذهنی که پر است خاطرات خوب با او بودن و نشستن

خاطرات کوه پیمایی اش و صبحانه خوردن پایه کوه با او

خاطرات شب نشینی هایش

و خاطرات خاطره تعریف کردنش

و هزاران خاطرات دیگر ...

اختلاف سنی 10 تا 15 ساله با او نه اجازه بم نمی داد که به اسم کوچک صدایش بزنم و نمی توانستم که به نام خانوادگی صدایش بزنم که احساس می کردم دور گردیده و خیلی دوستیمان رسمی ایست

عمو بهترین کلمه بود که توانستم برایش انتخاب کنم

او عموی من شده و من دوست او

دوستی  بود برای خودش اما قدرش را ندانستیم اما قدر همه دوستانش را میدانست.

 

بودیم و کسی پاس نمیداشت که هستیم                         

باشد که نباشیم و بدانند که بودیم


در روابط با دوستانش بسیار مهربان بود و همه کسانی که او را میشناختند در سوگش نشستند


از پیشگاه خداوند  برای همسر ، فزندان و برادرانش  صبر و برای این عزیز از دست رفته طلب مغفرت دارم.

 

در غم از دست دادن این عزیز باید گفت:

 

رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل          

ازکاروان چه ماند جز آتشی به منزل

 

 

آتش به جانم افکند شوق لقای دلدار                                    

کز دست رفت صبرم ای ناقه پای بردار

 

 

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران               

کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

 

 


 


و به قول سهراب سپهری که گفت :

بزرگ بود

و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید

...


و از احمد شاملو:


به جستجوی تو

بر درگاه کوه می گریم ،
در آستانه ی دریا و علف

به جستجوی تو

در معبر بادها می گریم،
در چار راه فصول،
در چار چوب شکسته پنجره ای
که آسمان ابر آلوده را
قابی کهنه می گیرد


و در آخر علی جان


طرح چهره ات

هنوز روی هوله  به جا مانده است

پیرمرد!

یادت رفت

خنده ات را از آیینه برداری.


روحت شاد.



نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:55 ب.ظ

خوشا به حال کسانی که گاه گاهی در مقابل خاطرات توقف می کنند و یادآور دوستیها و رفاقتها هستند و خوشا به حال آنان که سهم شان از این تجدید خاطرات یک یادت بخیر ساده است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد